نمی بینی ، ولی می آید
درها باز میشوند ،
طنین گامهای بی صدا را میشنوی ،
در تاریکی جابه جا میشوی ،
پرده کنار زده است ، از گوشه ی پنجره نظر می اندازی ،
پیداست ، در تاریک و روشن ،
قرار نمی گیری ،
"حیاط" تو را به خود میخواند ، می بردت ،
عطر همه جا را فرا گرفته ،
مبهوت میشوی ،
همه چیز به جلو میرود ،
پشت سرت خالیست ،
دود شده است ،
می بینی :
"داری پیش میروی ، رو به جلو ."
است .